غمكده حميدرضا
گفته بودم : ..
از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز میگذشت. از پیرمردی پرسیدند دوست چیست؟ گفت: همان که محبتش مراپیرکرد!!!! لطفا باصداقت جواب بدین!!! به نام آنکه اشک را آفرید تاسرزمین عاشق سلام دوستان... گاهی وقتا آدم دلش بدجوری میگیره فقط دنبال یه نفر میگرده که باهاش درد دل کنه سربذاره رو شونه هاش وبا گریه کردن یه کمی آروم بشه! اما اون نفر یه فرد خاصه... شما دارین همچین کسی رو؟! اگه دارین بگین اسمش چیه وچه نسبتی باهاتون داره؟! چقدربهتون آرامش میده؟؟؟ (لطفاًبا صداقت جواب بدین) ان آتش نگیرد آموخته ام که خداعشق است وعشق تنهاخداست آموخته ام که وقتی ناامیدمی شوم خداباتمام عظمتش عاشقانه انتظارمی کشد دوباره به رحمت او امیدوارشوم آموخته ام اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم خدابرایم بهترش رادرنظرگرفته آموخته ام که زندگی دشواراست ولی من ازاوسخت ترم... وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد . دلتنگی همیشه از ندیدن نیست؛ لحظه های دیدار با همه ی زیبایی، گاه پر از دلتنگی است … دلتنگی همیشه از ندیدن نیست؛ لحظه های دیدار با همه ی زیبایی، گاه پر از دلتنگی است … . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمیشنوند…چه تلخ است قصه عادت….
بی تو سخت می گذرد !..
حرفم را پس می گیرم !
بی تـــــــــو انگار اصلا نمی گذرد !!
داستان زیبای خلقت زن
فرشتهای ظاهر شد و عرض کرد: “چرا این همه وقت صرف این یکی میفرمایید؟”
خداوند پاسخ داد: “دستور کار او را دیدهای؟
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسهای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.”
فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
“این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید.”
خداوند فرمود : “نمی شود!!، چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.
از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،
یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد.”
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
“اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی.”
“بله نرم است، اما او را سخت هم آفریدهام.
تصورش را هم نمیتوانی بکنی که تا چه حد میتواند تحمل کند و زحمت بکشد.”
فرشته پرسید : “فکر هم میتواند بکند؟”
خداوند پاسخ داد : “نه تنها فکر میکند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد.”
آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.
“ای وای، مثل اینکه این نمونه نشتی دارد! به شما گفتم که در این یکی زیادی مواد مصرف کردهاید!!”
خداوند مخالفت کرد : “آن که نشتی نیست، اشک است.”
فرشته پرسید : “اشک دیگر چیست؟”
خداوند گفت : “اشک وسیلهای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، ناامیدی، تنهایی، سوگ و غرورش.”
فرشته متاثر شد: “شما نابغهاید ای خداوند، شما فکر همه چیز را کردهاید، چون زنها واقعا حیرت انگیزند.”
زنها قدرتی دارند که مردان را متحیر میکنند.
همواره بچهها را به دندان میکشند.
سختیها را بهتر تحمل میکنند.
بار زندگی را به دوش میکشند،
ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه میپراکنند.
وقتی خوشحالند گریه میکنند.
برای آنچه باور دارند میجنگند.
در مقابل بیعدالتی میایستند.
وقتی مطمئناند راه حل دیگری وجود دارد، نه را نمیپذیرند.
بدون قید و شرط دوست میدارند.
وقتی بچههایشان به موفقیتی دست پیدا میکنند گریه میکنند.
وقتی میبینند همه از پا افتادهاند، قوی و پابرجا میمانند.
آنها میرانند، میپرند، راه میروند، میدوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.
قلب زن است که جهان را به چرخش در میآورد
زنها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و میدانند که بغل کردن و بوسیدن میتواند هر دل شکستهای را التیام بخشد.
کار زنها بیش از بچه به دنیا آوردن است،
آنها شادی و امید به ارمغان میآورند. آنها شفقت و فکر نو میبخشند
زنها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.
خداوند گفت: “این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!”
فرشته پرسید: “چه عیبی؟”
خداوند گفت: “قدر خودش را نمی داند . . .”
به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با وقار خاص و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟ متشکرم”
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود:
” تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمیدونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….
ای کاش این کار رو کرده بودم
برای جلوگیری از “پس رفت” ، “پس باید رفت”
هر “چاله ای” ، “چاره ای” به من آموخت !!!
.
.
سه چیز را با احتیاط بردار : قدم ، قلم ، قسم !
سه چیز را پاک نگه دار : جسم ، لباس ،خیال !
از سه چیز کار بگیر : عقل ، همت ، صبر !
از سه چیز خود را دور نگهدار: افسوس ، فریاد ، نفرین !
سه چیز را آلوده نکن : قلب ، زبان ، چشم !
اما سه چیز را هیچ گاه فراموش نکن : خدا ، مرگ و دوست …
.
.
غصه های زندگیت را با قاف بنویس تا هرگز باورشان نکنی !
.
.
شخصی به بودا گفت “من خوشبختی می خواهم”
بودا پاسخ داد : نخست “من” را حذف کن که حکایت از نفس دارد ؛ سپس “میخواهم” را حذف کن که حکایت از میل و خواسته دارد… اکنون آنچه که با تو باقی می ماند خوشبختی است !
.
.
گوش های سنگین بهانه اند ، حرف های ما شنیدنی نیست گاهی…
.
.
هیچ آرایشی شخصیت زشت را نمی پوشاند !
.
.
برای اداره کردن خویش از سرت استفاده کن و برای اداره کردن دیگران از قلبت !
.
.
ﭼﻪ ﺑﻴﺸﻤﺎﺭ اﺳﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﻢ و ﭼﻪ ﻣﺤﺪﻭﺩ اﺳﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﻫﺴﺘﻴﻢ و ﭼﻪ ﺩﻗﻴﻖ اﺳﺖ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻳﻮاﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﻌﺎﻉ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻣﻴﭽﺮﺧﺪ و ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺭا ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻴﺪﻫﺪ و ﻫﻤﻴﻦ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺭا و ﻫﻤﻴﻦ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺭا …
.
.
یادت باشد که در ذهن خود یک مهر بزرگ “باطل شد” داشته باشی !
.
.
آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرورشونو زیر پاشون میذارن و با انسانها زندگی میکنن یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و با غرورشون زندگی میکنن !
.
.
نگرش درست نیمی از موفقیت است :
یکی میگفت شب فرا رسیده است در حالیکه دیگری میگفت صبح در راه است !
.
.
مردم میگویند : آدم های خوب را پیدا کنید و بدها را رها ؛ اما باید اینگونه باشد : خوبی را در آدم ها پیدا کنید و بدی آنها را نادیده بگیرید چون هیچکس کامل نیست !
.
.
هدف جاودانه زیستن نیست ، ساختن چیزی است که جاودان بماند…
.
.
بزرگی در احترام داشتن نیست بلکه در شایستگی داشتن احترام است ! (ارسطو)
.
.
اگر بخواهی کاری را انجام بدهی راهش را می یابی و اگر نخواهی انجام دهی بهانه اش را !
.
.
شکست بخشی از زندگیست ؛ اگر شکست نخورید نمی آموزید و اگر نیاموزید هرگز تغییر نخواهید کرد !
.
.
سخت است حرفت را نفهمند و سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند…
حالا میفهمم که خدا چه زجری میکشد وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ ، اشتباهی هم فهمیده اند ! (دکتر علی شریعتی)
.
.
بالاترین شکل نادانی هنگامی است که چیزی را انکار کنی که درباره آن چیزی نمی دانی !
.
.
کشتی در ساحل امنیت بیشتری دارد ولی هرگز برای ساحل ساخته نشده است !
.
.
شخص نابینایی از سِنت آنتونی پرسید : ممکنه چیزی بدتر از از دست دادن بینایی باشه ؟ او جواب داد : بله ، از دست دادن بصیرت !
.
.
حرف های تند خود را با عصبانیت تان همراه نکنید ؛ فرصت های زیادی برای تعویض حالتان خواهید داشت اما هرگز فرصت تغییر گفته هایتان را پیدا نخواهید کرد !
.
.
عمری را تلف کردم تا بفهمم فهمیدن همه چیز لازم نیست ! (رنه کوتی)
.
.
به خاطر هیچکس دست از “ارزشهایت” نکش چون زمانیکه آن فرد از تو دست بکشد ، تو می مانی و یک “من” بی ارزش !!!
.
.
آنهایی که در زندگیت نقشی داشته اند را دوست بدار نه آنهایی که برایت نقش بازی کرده اند !
.
.
هیچکس نمیتواند یک شخص را تغییر دهد اما یک شخص میتواند دلیلی برای تغییر یک فرد باشد !
.
.
همیشه یادمون باشه که نگفته هارو میتونیم بگیم اما گفته هارو نمیتونیم پس بگیریم !
.
.
سعی کن اون چیزی رو که دوست داری یه جوری سفت نگه داری که اصلا نشه سفت تر نگهش داشت !
.
.
ایستادگی کن تا روشن بمانی ؛ شمع های افتاده خاموش می شوند ! (احمد شاملو)
.
.
چه ساده در میان گریه های خویش زاده میشویم
و چه ساده در میان گریه های دیگران میمیریم
و در میان این دو سادگی معمایی میسازیم به نام زندگی !
.
.
دوست بدار کسی را که دوستت دارد حتی اگر غلام درگاهت باشد
دوست مدار کسی را که دوستت ندارد حتی اگر سلطان قلبت باشد !
.
.
اشکهایی که به افسوس گذشته میریزی به اندازه ترسی که از آینده داری بی اهمیت است !
.
.
بزرگی روحت را میان دستانت پنهان کن که بزرگ بودن میان مردم کوچک سخت است !
.
.
اشیا برای استفاده شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند ولی افسوس امروزه از انسانها استفاده می شود و اشیا دوست داشته می شوند !
.
بی وفا ! برگرد ببین
آیینه
تصاویر و عکس تو را قاب کرده…
مرا نشان نمی دهد !
.
دور که می شوم
“نزدیکتر میآئی”…!!
نزدیک که می شوم
“دورتر می روی”…!!
انگار که این “فاصله”
همیشه باید به شکلی رعایت شود …
.
یک مشت خاطره جوانه میزند هرشب از بالشی که سنگین شده از اشکهایم.
.
نبودن هیچ کس سخت نیست ، فراموش کردن یک بودن سخت است
.
کاش میشد لحظه اى با یار خود تنها شوم / بى غم و اندوه از تنهایى فردا شوم
سر به روى شانه ھاى مهربان او نهم / غرق خوبى هاى بى پایان آن زیبا شوم
.
دلتنگ خنده های بهارانت در کوچه خزان زده دلم،نگاه مهربانت را به انتظار نشسته ام
یک شب از کوچه خیالم بگذر شاید عطر گیسویت خواب پریشانم را التیام ببخشد
.
اشکهایم که سرازیر میشوند دیری نمی پاید
که قندیل میبندند… عجیب سرداست هوای نبودنت
.
*
ستاره های آسمون فدای یک لحظه نگات – کجایی تک ستاره ام, بسیاردلم تنگه برات
.
هرگز فراموش نخواهم کرد که برای داشتن تو دلی را به دریا زدم که از آب واهمه داشت
.
دلتنگم اما…
توراطلب نمیکنم…
نه اینکه بى نیازم…
صبورم…!!!
.
سیــــــــــر شدم …
بسکه سرد و گرم روزگار را چشیدم !
.
دلت که تنگِ یک نفر باشد
خودِ خدا هم بیاید تا خوش بگذرد و لحظه ای
فراموش کنی
فایده ندارد …
تو دلت تنگ است …
دلت برای همان یک نفر تنگ است
.
خنده هایم شکلاتی شده اند
زیادی خالص
تلخ…
تلخ…
.
می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟!!!!
چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی…!
.
در من این جلوه ی اندوه ز چیست؟ در تو این قصه ی پرهیز که چه؟
در من این شعله ی عصیان نیاز، در تو دم سردی پاییز که چه؟
.
آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم / از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم / تقصیر
کسی نیست که اینگونه غریبیم / شاید که خدا خواست اینگونه بمیریم
.
افسانه زندگی به جز این دو نیست:یا مرگ آرزوها،یا آرزوی مرگ…
.
خیابانهای تنهایی دلی ولگرد می خواهد!
و آوازم بدون تو سکوتی سرد می خواهد!
برایت مرده بودم تا برایم تب کند قلبت!
ولی حتی نپرسیدی دلت همدرد می خواهد
.
می نویسم د ی د ا ر تو اگر بی من و دلتنگ منی … یک به یک فاصله ها را بردار.
.
*
برف ببارد یا
باران!!!
برای باور زمستان؛
همین جای نبودنت کافی ست…!!!
.
مــرور میــــکنـَم ..
خاطِراتِـمـــان را
امـــــا مَگر ..
کـپـــی برابـَـر اَصـــل میشــَـــوَد ؟……..
.
دیشب تو خواب با بارون مسابقه دادم.اون بارید و من گریه کردم..
باهاش از تو حرف زدم..اون دلتنگ خورشید شده بود و من دلتنگ تو…
.
دلم رادرغمت کردم زهرویرانه ویرانتر،چودیدم دوست میدارد،دلت دلهاى ویران را.
.
*
لبخند تو را چند صباحی است ندیدم/
یکبار دگر خانه ات آباد بگو سیب/
عمری است که اندوه به رویم زده لبخند/
از هر غمی اندیشه ات آزاد بگو سیب.
.
غم رفتنت در سینه باز مانده،برگرد تا این دل در سینه نمرده
.
خــــــــــدایا
خواستم بگویم تــنهایم
اما…
نـــــــــــگاه خندانت، مرا شــرمگین کرد
چه کسی بـــــــــــــــهتر از تو … ولی عجیب دلتنگم
.
شیشه نازک احساس مرا دست نزن !
چِندشم می شود از لک انگشت دروغ !!!
آن که میگفت که احساس مرا می فهمد …
کو کجا رفت ؟ که احساس مرا خوب فروخت !
.
دیشب تو خواب با بارون مسابقه دادم.اون بارید و من گریه کردم..
باهاش از تو حرف زدم..اون دلتنگ خورشید شده بود و من دلتنگ تو…
.
جاده ی زندگی نباید صاف و مستقیم باشد ، خوابمان می گیرد … دست اندازها نعمتند…!!!
.
من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم…
که بهانه نزدیک تر نشستن مان می شود…
و من …
روبه روی تو …
می توانم تمام شعر های نگفتهدنیا و جهان را یک جا بگویم
.
بعضی وقتا انقدر دلتنگ کسی میشی
که اگه بفهمه خودش از نبودنش خجالت میکشه
.
وداع آخرم با تو، وداعم با نفس هامه
ببین نزدیکه ویرون شم، رفیقم قلب تنهامه
یه دریا تو چشام دارم،شبم لبریز بارونه
بدون تو کسی جز من، کنار من نمیمونه
.
امروز که محتاج توام جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست
بر من نفسی نیست ، نفسی نیست
در خانه کسی نیست
نکن امروز را فردا
بیا با ما که فردایی نمی ماند
که از تقدیر و فال ما
در این دنیا کسی چیزی نمی داند
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خود
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم به تو بر می خورم اما
در تو شده ام گم به من دسترسی نیست
نکن امروز را فردا
دلم افتاده زیر پا
بیا ای نازنین ای یار
دلم را از زمین بردار
در این دنیای وانفسا
تویی تنها ، منم تنها
نکن امروز را فردا ، بیا با ما ، بیا تا ما
امروز که محتاج توام جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست
در این دنیای نا هموار
که می بارد به سر آوار
به حال خود مرا نگذار
رهایم کن از این تکرار
آن کهنه درختم که تنم غرقه ی برف است
حیثیت این باغ منم
خار و خسی نیست
اس ام اس جدید خیانت و نامردی ۹۲
پچ پچ دوستت دارم های تو در گوش او به گوشم میرسد !
بازیچــه ام یا باز بچــه فرضم کرده ای ؟!
* * * * * *
شک کرده بـودم کسی بین ماست !
حالا یقین دارم “مـ…ــن” بین دو نفر بودم !
چقدر تفاوت وجود داشت بین واقعیت و طرز فکر من!
.
.
.
تن من زخمی است…
یک خراش کمتر یا بیشتر
چه فرقی دارد…؟!
راحت باش!
.
.
.
جدیداً اسم خیانت شده یه اشتباه …
که باید ببخشی و فراموش کنی وگرنه محکوم میشی به کینه ای بودن!
* * * اس ام اس خیانت * * *
دیگر بازی بس است !
بیا شمشیرها را کنار بگذاریم ،
دستهایمان را بشوریم و چیزی بخوریم
اما …
چرا دستهای تو خونیست و پشت من می سوزد ؟ . . .
.
.
.
دختر گفت: بشمار پسرک چشمانش را بست
و شروع کرد به شمردن: یک…دو… سه …چهار…..
دخترک رفت پنهان شود
آن طرفتر پسردیگری را دید که گرگم به هوا بازی میکند،
برّه شد و با گرگ رفت
پسرک قصه هنوز می شمارد…
* * * اس ام اس خیانت ۹۲ * * *
حرفش را ساده گفت: من لایق تو نیستم!
اما نمیدانم خواست لیاقتم را به من یادآوری کند یا خیانت خودش را توجیه!؟!
.
.
.
بوی گند خیانت تمام شهر را گرفته !
مردهای چشم چران
زن های خائن
دخترهای شــ ــهـ ـو تــ ــی
و پسرهای شــ ـهــ ـو تـــ ـی تر!
… پس چه شد … ؟
چیدن یک سیـبـــــــ ـ و اینهمه تقـــاص ؟
بیچاره آدمــــــــــ . . . بیچاره آدمیتــــــــ . . .
* * * اس ام اس جدید خیانت * * *
کلمات هم بازیچهء من و تو شده اند !
من برایِ تو می نویسم
تو برایِ او می خوانی.. .
.
.
.
ترســو بودی ،
جاده خیانت را برایت تنگ و تاریک و ترسناک کرده ام
امـــا . . .
چه شجـــاع شده ای . . .
.
.
.
۲۰ میدهم ، شاید هم ۲۱ . . !
خیانت را در لباس عشق بازی کردن هنر میخواهد ،
که تو باهنری . . !
* * * اس ام اس خیانت کردن * * *
هى لعنتى!
بیا باهم بازى کنیم:
تو پاکت های خالی سیگارم را بشمار،
من هم،
“شماره غریبه هاى توى گوشى أت را”
.
.
.
کاش ماه ،
همیشه پشت ابر بماند
نمی خواهم بدانم ،
شب مهتاب ،
بی من چه می کنی . . .
.
.
.
دنیا رو می بینی ؟
حرف حرف میاره ، پول پول میاره ، خواب خواب میاره
ولی محبت خیانت میاره !
کامل شده ای . . .
دیگر به تو نمیــرسد کسی !
چند واحد پاس کرده ای ؟!
چند سال برای خیانت خوانده ای ؟!
.
.
.
آنقدر زیبا عاشق شده ای که آدم لذت میبرد
از این همه خیانت . . .
* * * اس ام اس های خیانت * * *
چقدر پابند بودن سخت است،
وقتی خیانت درب تمام خانه های شهر را میکوبد …
.
.
.
می دانی ؟!
دلم یک آمدن می خواهد ،
بی هیچ رفتنی و یک همدم که خیانت نداند !
.
.
.
وقتی که به جای بمان ، می گویی هر طور راحتی ، بوی خیانت می دهی !
* * * اس ام اس نامردی ۹۲ * * *
هر دومون خیانت کردیم:
من شب ها با گریه می خوابیدم
و تو…
با غریبه!
poPower By:
LoxBlog.Com |